« به او امید دهید !!! »

سلام دوستان عزیز

دو تا شعر پایین از عزیزی هست

که بنا بر دلایلی دیگه حرف های دلش رو بیرون نمی ریزه.

می خواستم شما نظراتتون رو در مورد این شعر ها بگین

تا وقتی اون عزیز میاد اینجا و نظرات شما رو میخونه،
 
درک کنه میتونه بازم به کارش ادامه بده

من پیشاپیش از لطفتون ممنونم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یا تو یا هیچکس

در میان تابش گرم محبت سوختم

با نگاه خندهای شاد تو افروختم

سالها بی یاربودم، ساختم


حال درعشقت خودم را باختم


کاش می شد لحظه هایی شاد را با هم بودیم


از میان هر نگاه این و آن آزاد بودیم


کاش می شد... اما این خوابی طلائیست


آخر این قصه هم، قصه مجنون و لیلیست


خوب می شد با یار بودن


لحظه ها با یاد هم شاد بودن


با امید عشق هم


سالها بی خواب بودن


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یا تو یا هیچکس

لحظه ای دیدم تو را در کوچه صد خاطره


دیدمت زرد و پریشان در تله


شور افتاد بر دلم که نکند بیماری


حال فهمیدم از عشق دگری تب داری


در همان لحظه ی سرد و بی رنگ


لحظه شک و فریب و نیرنگ


یادم آمد روزهای اول این کوچه ی صد خاطره


کوچه را که نبود در آن فاصله


خواندی بر گوشم از عشق و صفا


خوب بازیم دادی تو ای بی وفا


شاد بودم من نگاهم بر فلک


حیف نفهمیدم که بودم زیر شلاق فلک


حال امروز با خیال شوم خود آب شدم


کار از کار گذشت و من بی یار شدم

نظرات 7 + ارسال نظر
مسافر شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 ب.ظ http://www.deliashams.blogfa.com

زیبا بود ... ولی حقیقی ؟؟ نمی دانم

یک شاعر گم نام شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:17 ب.ظ

یاسی جان با درود فراوان...............................***
اگر چه دلم می خواست مستقیم با گوینده آن سخن بگویم .
متاسفانه این دوقطعه هم نیاز به تدوین دارد و هم دارای سکته است...نویسنده آن اگر چه دارای خمیر مایه شعریست ولی کن هنوز بایستی بیشتر و بیشتر بخواند و بنویسد و خط بزند و.....دوباره..........گوینده این دوقطعه در بین شعر منظوم و شعر نو سرگردان است..
وهنوز نتوانسته در یک مسیر راه بپیماید.
هم دنبال وزن و قافیه می رود و هم وزن و قافیه هایش هم زنگ و هم وزن نیستند........ودرهمان حال به شعر نو هم نمی مانند..............بهرروی یرای ایشان آزرو می کنم روزی بتواند آنچنان بسراید که هم خود او وهم دیگران لذت ببرند
تندرست و شادکام باشی..اگر فکر می کنی آن دوست از نوشته من ناخرسند می شود پاکش کن.

شباهنگ یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:17 ق.ظ http://hamnafas.blogsky.com

سلام یاس مهربون
ممنونم از حضور سبز و پر مهرت
و اما راجع به پستتون باید بگم با اینکه زیاد از شاعری سر در نمیارم٬ ولی حس میکنم از دل سروده شده. عزیزم ! فکر میکنم این دوست عزیز اول باید انتخاب کنند که هدفشون از شعر چیه؟ رفع نیاز و برطرف کردن تشنگی دل و جان ؟ یا فقط صرف حرفه؟ از اونجاست که میتونند تصمیم بگیرند به راهشون ادامه بدن یا متوقف بشن.
برای شما و ایشون آرزوی موفقیت و سربلندی و پایندگی دارم

نوشین یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 08:20 ق.ظ http://aftabgardan.blogfa.com

سلام ممنون که به وبلاگم اومدی
وبلاگ تو هم خیلی قشنگ و عالیه
منم لینک و لوگوت رو می ذارم
موفق باشی
.:: بدرود ::.

رضا...............یاور همیشه مومن یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 11:22 ق.ظ http://reza169.blogsky.com

سلام
احوال شما دوست خوبم
آخرین اخبار را شنیدی ...
یاور همیشه مومن بار دیگه آپدیت شده !!!!!!!!!!!
اگه وقت کردی یه سری بزن
خوشحال می شم

یاسمن یکشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:22 ب.ظ http://mehrabooni-sedaghat.blogfa.com

مثل همیشه قشنگ نوشتی...

مرجان شنبه 23 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 07:10 ب.ظ http://ya-to-ya-hichkas.blogsky.com/

سلام چه شعره زیبایی بود واقعا که خوشم اومد
شاد باشی در پناه حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد