« من هم آدمی هستم چون دگران ، چه حقیقت تلخی!!! »


یا تو یا هیچکس

کاش گوشی داشتم برای شنیدن،

تا حرفهایم را به دور از برداشتهای شما می گفتم

کاش چشمی داشتم که به دور از هر نیازی ساعتها به تماشایش می نشستم،

«  می تراود مهتاب

می درخشد شبتاب ...  »

نمی دانم ، انگار نیاز به سفری دیگر دارم،

سفر به خویشتن خویش،

دور از تمام دلبستگیهایم،

کتابهایم و هر چه جز تصرف وجودم کار دیگری نمی کند

فرصتی نمانده است...

کتاب کودکی ام را برگ برگ خواندم

کتاب جوانی ام را فصل فصل

یادم باشد دیوانگی ام را سطر سطر بخوانم

شاید چند برگی بیشتر نمانده نباشد، نمی دانم...

می خواهم رها از هر چیز بروم به دور دست

آنجا که نام از چهره ام پرواز می گیرد،

آنجا که دیگر درد پایه های جاودانگی را به لرزه در نمی آورد،

آنجا که زمان بی رحمانه بر تو هجوم نمی آورد،

و دیگر فرمانبر ساعتها نیستی

و زمان دیگر اسیر ساعت نیست...

« بت پرست »


پریده ام در
آسمان و بر بام خانه  تو

تا سر نهم به موی ریخته بر شانه تو

سنــگ زدن بعید بـود از دل رحیمـت

نمی رمـم تا بخوابم بر نرمی آشیانه تو

غنچه های نرگس بدامن گرفتی و شکفتی

مست از بوی مستانه ات گرفتم بهانه تو

اشک لــرزانم در دیده، ای بدادم رسیده

چه کرده ای که سراپا، گشته ام دیوانه تو

 ز سودای تو، شبگرد کوچه های غربتم

گذرم ز هر میکده، نی نشان ز میخانه تو

نکند به خرابی غزال توام صد دیوان غزل

خـــرابم  کرد نه خراب تر از پیمانه تــو

ندیده طره مشکین تو بــر بــادم داد

هــم تــو جانان منی هم منم جانانه ی تو

به ساده گی بارانم، چرا کافر عشقت شدم

زیارت صبح و ظهر و شامم نماز بت پرستانه تو

دارد شـــکایتی شیــدای بیـــقرار ز روزگــار

کـــی رسد دیدار من به دیدار عاشقانه ی تو
 

« شراب بهشتی »


کسی بیاید با تو
آشتی ام دهد
 
غبارغم بشوید، ز درد کاستی ام دهد

وعده های ناز فروشان دروغ و حالیا ز تو

از وفا هر چه خبر به راستی ام دهد

غیر عاشقی نکرد دل دیوانه ام و نکند

تو هم عاشقی کن تا خوش بختی ام دهد

از من خسته و تنها مگریز ای گل

بخواب در آغوشم که تندرستی ام دهد

کس جاودانه نزیست به دنیای ناپایدار

بگذار دمی که زنده ام، هستی ام دهد

چه گویم زخلسه خمخانه نرگس جادویت
 
اول خراب کنــــــدم، پس مستی ام دهد

دامن مزن به آتش سرکش مجنونی ام

باور کن حال لیلایی تو بت پرستی ام دهد

شیدا اعتقادش، به آئین گرفتاری عشقست

کان شیفتگی، لذتش، شراب بهشتی ام دهد